"گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش"
ورنه رهِ خــود گیــر و یکی راهگـذر باش
هم نعره ی امواج گرات عـربده ای نیست
در بـرکه ی آسـایش خـود زمـزمه گر باش
هشـدار ! که یـخ تــاب تب عشــــق نـدارد
گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش
عیسـات اگــر جـان بدمد شب پـره ای باز
وام از نفسِ عشق کن و مرغِ سحر باش
هرخواب رگی در خورِ خون تو و من نیست
از خــون منـی! در رگِ بـیـــدارِ خطـر باش
مـن ناخلفــی با پــدر خــویش نکـــــــــردم
های...ای خلـف زندگی ام مثل پدر باش
محمدعلی بهمنی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3